صد و چهل و چهارم | حافظیه، یک خیابان پایینتر
Description
رادیو بندر تهران | قسمت صد و چهل و چهارم، «حافظیه، یک خیابان پایینتر» | یازدهم آبان ۱۴۰۳
این قسمت با حمایت «اسنپفود» منتشر میشود.
امروز میخوام درباره یه سرویس خیلی کاربردی و جذاب باهاتون صحبت کنم. میدونید که دیگه نیازی نیست برای هر چیزی از خونه بیرون بزنیم؛ هر چیزی احتیاج داشته باشید تنها با چند کلیک در اختیار شماست. اسنپفود با یه عالمه سرویس، زندگی رو برامون راحتتر کرده. میتونید از انواع غذاها بگیر تا گل، عطاری، پروتئین، شیرینی، آبمیوه و بستنی رو سفارش بدید و در کمترین زمان اونها رو تحویل بگیرید.
خرید کتاب «مرلین مونرو غمگین نیست»، دومین کتاب محمدامین چیتگران:
https://esmbook.ir/book/109701
ما با شما خردهحسابهایی داریم، خانم شیراز. ما شما را متر به متر پیاده رفتهایم. در هر وجبت خاطرهای ساختهایم. هر گوشه را به یادی گره زدهایم. در هر محلهای از محلههای انبوهت یا گریستهایم یا خندیدهایم، یا با دلشوره قدم زدهایم یا به اشتیاقی راه رفتهایم. با شما قهر کردهایم، آشتی کردهایم. بارها خواستهایم ترکت کنیم و باز، ماندهایم توی تشویش کوچهها و خیابانها و اتوبانهایت و فکر کردهایم این نکبتی که تو باشی را دوست داریم و اصلا اگر از تو دور شویم، با کدام شهر میتوانیم چیزی که با تو ساختهایم را باز بسازیم؟
در این قسمت آثاری از محمدامین چیتگران، هانیه کسائیفر، فرهاد فخرآبادی و هاجر رزمپا را میشنوید و در نهایت قسمتی از نامه به عشق تریاکی تقدیم خواهد شد.
با همراهی گروههای موسیقی پارامونت و هور
کانال تلگرامی «کشکول رادیو بندر تهران»
(موسیقیهای مورد استفاده شدهی پادکست در این کانال قرار داده میشود):
https://t.me/Bandaretehran_kashkoul
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
حقیقتا بندر تهران را دوست دارم و حقیقتا نمیتوانم کامل گوش دهم،حجم غم و دلتنگی که در نوشته هاست افسردگی ام را تشدید میکند. من یک آدم که دارد به انتهای جوانی اش می رسد مثل دهه ی بیست زندگی ام آنقدر جان ندارم که پای دلتنگی از دستش بدهم. یگانه فرصت زندگی در جغرافیای نکبت گرفته و اقتصاد به گل نشسته با یک روح به انتها رسیده تمام سهم من از زندگی است و بزرگترین رسالتم نگه داشتن همین پاره جان برای روزهایی است که سیاهی رنگ باخته باشد.
چیتگران دوباره سابسکرایب شدی❤️
داستان خانم سلطانی فکنم تو یکی از اپیزود های قدیمی تر هم خونده شده بود درسته؟
اسدالله نه دادا نصرالله معین
عالی
چه قدر دلم برای شیراز تنگ شد... کوچه ی بقل حافظیه، کافه دوسی، شبای ارگ😭🥺
آخ که دوباره دلم برای شیرازم و تک تک خیابوناش و خونمون تنگ شد😢
درود بر شما خیلی خیلی عالی بود♥️🙏🏼♥️🌺🙏🏼🌺
یک خیابان پایینتر 🍁🍂🍃🙂
تقدیم به تیم حرفه ای رادیو بندر تهران: پشت کتاب ها، چشمم به تنها سیگاری افتاد که مخفی کرده بودم، به امید آن دقایق کوتاه تنهایی که به ندرت پیش می آمد؛ دقایقی که فقط برای او بودند، برای "آرام". وقت هایی که من بین اتاق کار و آشپزخانه، بین تمام مسئولیت های روزانه ام شتابزده در رفت و آمد بودم، "آرام" آنجا روی کاناپه نشسته بود، با دفتر و خودکاری زیر دستش و فنجانی روی میز. گاهی در دفترش چیزی می نوشت اما بیشتر وقت ها جرعه جرعه چایی اش را می نوشید و با نگاه های عمیق و همدلانه به من مینگریست؛
نتیجه کامنت ها کم کم داره نمود میکنه ، حذف چس ناله مشهوده ، همیشه شنگولی بخور بعد اجرا کن بزار کنار دراگ و
چقدر دلنشین 💜
شیراز نرفتم ولی این قسمت رو گوش کردم باید برم.مرسی چیتگران
این شعر مال آقای تهران نبود؟! ❤️🩹
دو سالی هست که مهاجرت کردم و پادکست گوش ندادم. پر از حس خوب شدم وقتی دوباره بندر تهران رو پیدا کردم. شیراز برای من خاطرهای غمگین بود از یک عشق کوتاه مدت که با یک تصادف به مرگ انجامید و فکر میکردم دیگه هیچوقت نتونم بهش برگردم. اما هربار برگشتم و بوی عشق و جوانی و عصرهای داغ شهریور به خاطرم اومد. مرسی 💖
بسیاردلنشین💐
مثلا داری از احسان عبدی پور اسکی رفتی
خیییییلی عالی
بهههه بهههههه 😁😁😁